داستان «افسانه شیدایی» كاری است متفاوت و در خور توجه، با خواندن صفحات اول آن اینطور به نظر میرسد كه گویا قرار است دغدغههای نوشین، پرستار بیمارستان، را از زبان او بشنویم. اما هنوز چند صفحهای از خواندنش نگذشته كه داستان رنگ دیگری به خود میگیرد و به تعریف ماجرایی میپردازد كه راوی آن زن جوانی به نام شیداست كه به منظور خودكشی، خودسوزی كرده است، ولی سی درصد سوختگی، آن هم فقط در صورتش پیدا كرده است. او در بیمارستانی كه نوشین كار میكند بستری است. برای شیدا شرح خاطرات گذشته میتواند از دردهایش بكاهد و آشفتگی روانیاش را درمان كند. او شبها كه نوشین بر بالینش است به شرح داستان زندگیاش میپردازد. ابتدا داستانش را اینطور شروع میكند كه فاصله سنی بین او، والدین و خواهرش زیاد است و آنها نمیتوانستند دركش كنند. خواهرش نامزد داشت و شیدا سالهای بحرانی بلوغ را میگذراند و از آن جهت كه احساس عاشقانه و تمایل زیادی نسبت به نامزد دوست خواهرش در خود مییابد، تصمیم میگیرد به هر طریقی شده رابطه آن دو را به هم بزند. با تغییر رفتار شیدا در خانواده تنها مادرش است كه گاهی او را با عنوان “مفهوم زن بد” راهنمایی میكند. در این بین با نوشین پرستار بخش بیشتر آشنا میشویم. او نیز عاشق دكتری در بیمارستان است… داستان با عینیت دادن به هراسها، شوقها، بنبستها، و راهها و… به پیش میرود با تجربهای كه شاید بسیاری از افراد در دوران بلوغ با آن روبرو بودهاند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.