No products in the cart.
وقتی برای تلف کردن نبود. شاید هنوز فرصت داشتم که روح سرگردان او را به بدنش برگردانم. اما فقط مات و مبهوت به او نگاه می کردم. ورقهای فلزی روی سرش گذاشتم و نواری از همان جنس را به پیشانیاش بستم و به این ترتیب، جسد آماده دریافت جریان برق شد. به مچ دستان، ساق پاها و دور گردن نیز نواری فلزی از جنس برنج وصل کردم، چون معتقد بودم که با اتصال برق به آن نقاط میتوان راحتتر خون را به جریان انداخت…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.