رازم را نگه دار
او در حال نطق بود: “همه چی به شکل و قیافه، لباس و طرز درست راه رفتن بستگی داره. وقتی توی خیابون راه میرم، این پیام رو به جهانیان میرسونم که من زنی موفقم.”
مادرم ستایشگرانه گفت: “به ما نشون بده!”
“باشه.” کری لبخندی مصنوعی زد. : “اینجوری.”
سپس صندلیاش را عقب زد و دور دهانش را با دستمال پاک کرد. مادرم گفت: “اِما، باید اینو نگاه کنی و ازش یاد بگیری!”
درحالی که همه به او نگاه میکردیم، او مشغول شلنگ تخته انداختن در اتاق بود. چانهاش را بالا گرفته، سینهاش را جلو داده و در حالی که به دوردست خیره شده بود، کپلش را با ناز و ادا اینور و آنور میچرخاند. به چیزی مابین شترمرغ و یکی از آدمهای ماشینی فیلم حملهی کلونها میماند.
کری بدون اینکه بایستد، گفت: “البته باید کفشم پاشنه بلند باشه.”
نیو مغرورانه گفت: “همینقدر بهتون بگم که وقتی کری وارد سالن کنفرانس میشه، همهی سرها به طرفش میچرخه.” او جرعهای شراب نوشید.” مردم از هر کاری که میکنن دست میکشن و فقط به اون زل میزنن!”
رازم را نگه دار | سوفی کینزلا | نفیسه معتکف | انتشارات لیوسا
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.