No products in the cart.
نیلوفرهای وحشی
در همان لحظه کمی دورتر، نگاه اگنس به آشنایی افتاد که حضورش همه چیز را بی رنگ کرد. آقای اقتصاد. نگاهشان درهم گره خورد. او شاخه گل سرخی در دست داشت. به نشانه ی احترام سری برای اگنس خم کرد، بوسه ای بر گل زد و آن را به سمت اگنس روی زمین انداخت. نگاه اگنس به سمت شاخه گل کشیده شد. اشک هایش را پاک کرد و در دل گفت: همه ی کارهایش غیر عادی است. نمی تواند مثل بچه ی آدم جلو بیاید و خداحافظی کند!؟
نیلوفرهای وحشی | مهری سادات هاشمی | انتشارات درسا
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.