No products in the cart.
بری لحظاتی كسری را روی همان مبلی كه نشسته بود تصور كردم و بیاختیار آه كشیدم. وقتی گوش به سخنان دیگران دادم، دیدم دارند در مورد مراسم عروسی حرف میزنند و این باعث خوشحالیام شد.
بوی خاك نمدار را كردم، به طرف پنجره رفتم و با دیدن باران، شور و شوق وجودم را فراگرفت. همان لحظه به یاد آخرین شبی افتادم كه هر دو زیر باران با هم بودیم. بازوهایم را گرفتم و آهسته زیر لب آن ترانهی كسری را زمزمه كردم:
گل نازم بگو باران بباره
كه چشماتو به یاد من بیاره
تماشای تو زیر عطر باران
چه با من میكنه امشب دوباره
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.